بعد از ظهر همون روز میرنا رفت یه خرده خوابید وقتی از خواب بیدار شد رفت لباسشو عوض کرد و یه خرده رقصید

بعد از رقص خسته شد به زمین افتاد و یه خرده نفس نفس زد یه یه دفعه صدای دختر همسایشون وی وی ان رو شنید که میگفت:خیلی قشنگ بود.

میرنا:وی وی ان!! تو اینجا چیکار میکنی؟!!منظورت چیه خیلی قشنگ بود؟

وی وی ان:من صدات زدم جواب نمیدادی در رو باز کردم نمیخواستم جاسوسی کنم ولی یه دفعه دیدم داری میرقصی و خیلیم قشنگ میرقصی واسه همین حرفی نزدمو نگات کردم.

میرنا:چی چی!نه من نمیرقصیدم.

وی وی ان:چرا خیلیم میرقصیدی اونم خیلی قشنگ.

میرنا:وی وی ان!!!!

وی وی ان:هه هه هه خیل خب ولش کن من و برادرم وردا داشتیم دیوار رو رنگ میکردیم دوس داشتیم توهم بیای کمکمون کنی بیا جون من حال میده.

میرنا:شنلش رو پوشید و گفت:باشه بزن بریم.

رفتن پایین وردا برادر دوقلوی وی وی ان گفت:آخ جون حالا که میرنا هم اومد رنگ کردن اینجا بیشتر حال میده.

وردا

وی وی ان:تو به جای این که همش تا یه نفر بیاد بگی آخ جون مواظب کارت باش جوجه کوچولو!!

وردا:جوجه کوچولو!!!اگه جرعت داری بیا تو روم بگو زبون دراز بی ادب!!

وی وی ان:زبون دراز بی ادب!!!!ببین من خواهرتم و باید بهم احترام بذاری.

میرنا:گوش کنین بچه ها من میدونم که شما هنوز کوچیکین و شش سالتونه و این که خواهروبرادرا همیشه باهم لج و لجبازی دارن ولی اگه شما بخواین از الان به سروکله هم بیفتین بعدا مشکل پیدا میکنین!! بگذریم بیاین همون طور که میخواین دیوار رو رنگ کنیم ولی قبلش باید رنگ درست کنیم.

یه دفعه کریستال از راه رسید وقتی اونارو دید تعجب کرد و فریاد زد:هان!!! چیکار میکنین؟!

وی وی ان که روی نرده بود با فریادی که کریستال زد ترسید و از نرده افتاد پایین حدس بزنین کجا افتاد از شانسش وردا اون پایین بود و وی وی ان افتاد روی وردا درست مثل این که وردا تشکش باشه بعد بی اهمیت به این که برادرشون له کرده سرشو بلند کرد و گفت:هیچی دیوار رو رنگ میکردیم

وردا:آهای خانم اصلا عین خیالت هست که منو له کردی؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!

وی وی ان:ساکت باش!

کریستال:بگو ببینم خانم اینجا چه خبره مگه همین امروز نگفتم از این جورابای شل نپوش؟

میرنا:ببین من این جورابامو دوس دارم تازشم الان داشتم باله میرقصیدم

کریستال:چی داشتی باله میرقصیدی امکان نداره!!!!

میرنا:اوه نه کریستال فراموش کن کن چی گفتم.

کریستال:اتفاقا باید تو حافظم ذخیره کنم حالا بحونه دیگه ای هم برای این که ببرمت به برنامه رویاهای یک ستاره پیدا کردم.

میرنا:نه نه نه اصلا ولش کن ما داشتیم دیوار رو رنگ میکردیم.

وی وی ان:میرنا این دوستته اگه هست بهش بگو اونم بهمون کمک کنه دیوار رو رنگ کنیم.

کریستال:دیوار رنگ کنم؟!!

میرنا:آره بیا جون من حال میده.

کریستال:باشه.

وقتی دیوار رو رنگ میکردن وی وی ان و وردا دعواشون میشد کریستال و میرنا هم بهشون میخندیدن.

وقتی کارشون تموم شد کریستال خم شد طوری که نزدیک بود بیفته و گفت:هه هه هه دیگه کافیه هه هه

وی وی ان:هههههههه خب دیگه تموم شد من و وردا میریم قوطی ها رو بذاریم تو گاراج

میرنا:میدونی کریستال خوب که فکر میکنم میگم بهتره که با تو به برنامه رویاهای یک ستاره بیام.

کریستال:واقعا؟!باورم نمیشه!هورا همین فردا میبرمت.

میرنا:ولی بهم بگو چه جور جاییه؟

کریستال:یه برنامه است که سه فصل قصل اولشم بزودی شروع میشه توش هرجور استعدادی به کار گرفته میشه رقص موسیقی چندین تا مسابقه داره اگه توی یه مسابقه برنده شی میتونی برای مسابقه بعدی و فینال امتیاز بگیری و همه این مسابقات توی تلویزیون پخش میشه.

میرنا:واقعا چه قدر عالیه!

کریستال:کی میخوای بدونی اون برنامه همه چیش عالیه؟

میرنا:و این طوری من میتونم خونوادمو پیدا کنم  اوه کریستال تو دوست خیلی خوبی هستی

بعد به دوقلوها اشاره کرد و گفت:درست مثل اونا!!!!

خب اینم از قسمت دو بای همین الان نوبت قسمت سوم میشه

نظرات شما عزیزان:

VAMPIRE GIRL

ساعت1:22---9 تير 1393

خلاصه:داستان درمورد یه دخرت به نام میرناست که وارد یه برنامه تلویزیونی میشه و اتفاقات خاصی براش میفته.خودت غلط املاییشو بگو

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: